ای غم تو جسم را جانی دگر


ای غم تو جسم را جانی دگر

جان نیابد چون تو جانانی دگر
جان نیابد چون تو جانانی دگر
ای به زلف کافر تو عقل را
ای به زلف کافر تو عقل را
هر زمانی تازه ایمانی دگر
هر زمانی تازه ایمانی دگر
وی ز تیره غمزهٔ تو روح را
وی ز تیره غمزهٔ تو روح را
هر دم اندر دیده پیکانی دگر
هر دم اندر دیده پیکانی دگر
نیست بر اثبات یزدان نزد عقل
نیست بر اثبات یزدان نزد عقل
از تو بهتر هیچ برهانی دگر
از تو بهتر هیچ برهانی دگر
گر ببیند روی خوبت اهرمن
گر ببیند روی خوبت اهرمن
بی گمان گوید که یزدانی دگر
بی گمان گوید که یزدانی دگر
ای فرو برده به وصلت از طمع
ای فرو برده به وصلت از طمع
هر دلی بیهوده دندانی دگر
هر دلی بیهوده دندانی دگر
وی برآورده ز عشقت در هوس
وی برآورده ز عشقت در هوس
هر کسی سر از گریبانی دگر
هر کسی سر از گریبانی دگر
نیست بیمار غم عشق ترا
نیست بیمار غم عشق ترا
بهتر از درد تو درمانی دگر
بهتر از درد تو درمانی دگر
دل به فرمانت به ترک جان بگفت
دل به فرمانت به ترک جان بگفت
ای به از جان هست فرمانی دگر
ای به از جان هست فرمانی دگر